دلم میخواست تو چند سطر ساده و خلاصه بتونم از سال ۸۲ نتیجه گیری کنم و با سالهای قبل مقایسه کنم اما فکر که کردم دیدم نمیشه. خیلی زیاد تر از چند سطر و چند صفحه میشه.به هر حال هرچی بود گذشت و برای من فقط امسال یک کوله بار پر از بی اعتمادی هدیه داشت و گذشت زمان باعث شد دوستهای به ظاهر دوست که ۴-۵ سال باهاشون زندگی کرده بودم بشناسم و بفهمم گرگند در لباس میش.
بماند......
اما خوبیش این بود که دوستهای خوبی مثل شما پیدا کردم و کلی هم ازتون درس گرفتم. دوستهای نازنینی مثل:
تارا : عزیز دلم واقعا خانمی. ممنونم که تو بلاگ آرام آرام اونهمه کمکم کردی گرچه هرگز منو ندیدی و منهم تورا .اما ... نمیدونم به هر حال ممنون.
نگین: دوست خوشگل دوران کودکیم تا به امروز .تنها دوست و همراه واقعی من. میدونم که امسال بدترین سال زندگیت بود و امیدوارم خداوند همراهت باشه تا بتونی این غم را تحمل کنی فراموش نکن که من همیشه و همه جا کنارتم.
مهدی:خیلی خوشحالم که دوست خوبی مثل تو پیدا کردم و امیدوارم دوستیمون پابرجا بمونه.
شادی عزیزم با شعرهای خوشگلی که برام کامنت میذاره
غریبه که برای ما آشناست و نظراتش کلی درس گرفتم
آبنوس عزیز و بقیه عزیزان حامد بارونی / مسیح/ اسد/اردشیر ا ودلقک عزیز

امیدوارم همگی در پناه حق سال خوبی داشته باشید.





یا مقلب القلوب و الابصار
یامدبراللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال


           سال نو مبارک...

نمیدانم دلم در حسرت چیست؟؟؟

۲۹ اسفند روزی که همه منتظر فردا هستند برای من بدترین روز ساله.روزی که عزیزی رو از دست دادم که وقتی زنده بود هیچوقت قدر ش رو هیچکس ندونست. از ۲۹ اسفند ۷۷ تا ۲۹ اسفند ۸۲ سالهایی که گذشت گرچه زود ولی من همیشه و همه جا به یاد تو و معصومیتت بودم و خواهم بود.با تمام وجودم دوستت دارم و هر روز به یادت اشک میریزم. کاش اونوقت که بودی خیلی بزرگتر بودم و میتونستم خیلی محبتهات رو جبران کنم. محبتهایی که هیچکس مفهومش رو ندونست. به یاد اون صبح بارونی لعنتی که جلوی چشمم رفتی... رفتی...
به یادت شعرت رو زمزمه میکنم. نشان عشقت به مردی که تو مدت عمرت هیچوقت ازش مهر ندیدی.مردی که وقتی تو رو از دست داد تازه فهمید چه اتفاقی افتاده...

 با آنکه در حریم تو بیگانه ام هنوز
چون حلقه بر در این خانه ام هنوز
همچون نگینی که بر سر انگشتر منی
ای آشنا پیش تو بیگانه ام هنوز