-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهرماه سال 1384 22:07
بارون نم نم امشب باز منو یاد تو انداخت دل دوباره زیر بارون همه غرورشو باخت رد اشکام روی گونه م دستای تورو ازم خواست صدایی فضا رو پر کرد...هر چه آید از خود ماست یاد اونروز که تو رفتی بی سبب دلت شکستم بی تفاوت به نگاهت پیش اون رقیب نشستم پیکر نحیف و زیبات جلوی چشام زمین خورد خوب امانت دار نبودم اون تو رو پیش خودش برد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 15:12
خدایا... خدایا... تو با آن بزرگی در آن آسمانها چنین آرزویی ـ بدین کوچکی را ـ توانی برآورد آیا؟؟؟ <شفیعی کدکنی>
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مردادماه سال 1384 22:36
چرا باور میکنیم آنچه را که هرگزحقیقت نبوده ونخواهد بود؟ ومیپنداریم آنچه را که باور نیست وفقط با احساس میتوان پذیرفت؟ کاش میتوانستیم احساس را مهارکنیم وبا عقل به تمام جوانب بیاندیشیم. ولی دریغا که احساس برعقل پیشی میگیرد ومارا به جایی میبرد که عقل نخواهد برد !!!! میلاد با سعادت امیرالمومنان علی (ع) بر شما مبارک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 02:21
واییییییییییییییییییییییی بالاخره این بلاگ اسکای لعنتی باز شد..... دلم براتون تنگ شده بود... گفته بودی که میایی و نگاهت به نگاهم گره ها خواهد خورد گفته بودی که میایی و نفسهای مسیحایی تو درد مرا خواهد برد گفته بودی که میایی و دل من از شوق در تپشهاش نخواهد افسرد دلم از شوق تپید و نگاهم نگران انتظاری بس تلخ که دلم سخت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 خردادماه سال 1384 11:56
عزیزم عاشقی تنها گفتن دوستت دارم نیست.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 21:25
سلام. خدا میدونه چقدر گرفتارم انقدر که حتی روز تولدم (۴ اردیبهشت) هم یادم رفته بود بنویسم. جالب تر اینکه روز تولدم مدرکم هم گرفتم . یه مدرک مهندسی که توهیچ بقالی باهاش نیم کیلو پنیر هم نمیدن. بد کم اوردم. خدا به دادم برسه. *** حاشیه: مهران جونم. داداش گلم منو شرمنده میکنی با مهربونیهات و همراهیات.کاش همه آدمها مثل تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 15:54
ما چون ز دری پای کشیدیم ؛ کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ؛ بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم ؛ پریدیم فهمیدی ؟؟؟ یعنی دیگه شرمندتم که این تو بمیری ازون توبمیریها نیست.نیست. نیست.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 اسفندماه سال 1383 12:30
سلام: امسال هم داره کم کم تموم میشه و بازم یه سال جدید میاد.نمیدونم سال ۸۳ برای شما چطور گذشت اما آرزو میکنم امسال خداوند به ۷سین نوروزیتون سعادت.سلامت و سربلندی ببخشد. یادمون نره سر سفره یاد عزیزانی که تو جمع ما نیستند باشیم و برای شادی روحشون دعا کنیم.من یکی از عزیزترین های عمرم رو ۲۹ اسفند ۷۷ به خاک سپردم برای شادی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1383 17:57
من میخواستم بگم که اشتباه کردم ولی به من فرصت گفتنشو ندادی. یادت باشه.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 بهمنماه سال 1383 00:06
بارالها دست نیاز به درگاه بی نیاز تو آورده ام. خسته دلم و تنها. نه یار وفاداری و نه محرم رازی.تویی تنها یار و تویی تنها محرم رازبه یاد تو جانم عطر آگین میشود و به امید تو زندگیم رنگ میگیرد مرا در کنف حمایتت گرفته ناامیدم مکن.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 دیماه سال 1383 12:09
باید پذیرفت تلخیها را هرقدر که سخت باشد و بزرگ و نمیتوان فراموش کرد آن حقایقی را که شاید از آن بیم داشته باشیم چرا که چیزی که وجود دارد - وجود دارد - و قابل تغییر هم نیست.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آذرماه سال 1383 14:34
سلام. منی که هیچوقت تولد هیچ کس رو فراموش نمیکردم تولد یکی از بهترین دوستام رو فراموش کردم. یادم رفت براش کیک بخرم. روش شمع بزارم و براش تولد مبارک رو بخونم اما الانم زیاد دیر نشده فقط یک روز از تولدش گذشته خب الان میگم : وبلاگ جونم تولدت مبارک.... فکر کنم الان وقتشه ازهمه دوستهای خوبم که همیشه منو با محبتهاشون شرمنده...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آذرماه سال 1383 19:21
شاید کسی را که با او خندیده ای فراموش کنی اما هرگز کسی را که برای او گریسته ای از یاد نخواهی برد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 آبانماه سال 1383 13:47
خدایا من چیزی دارم که تو آن را نداری من تو را دارم تو همتایی نداری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 20:44
دیگه دوستت ندارم بهت قول میدم ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1383 23:56
دلا باید که هر دم یا علی گفت نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1383 00:09
باور کردن تو ـ و بودنت ـ برایم سخت است هر لحظه منتظرم بیایی و بگویی ـ میروی ـ خداحافظ و من باز بمانم در انتظار آمدنت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مردادماه سال 1383 13:55
برای آنکه بگویی هستی نباید می رفتی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 مردادماه سال 1383 22:37
مامان گلم مامان خوشگلم چه جوری از زحماتت تشکر کنم؟ به چه زبونی بگم عاشقتم؟ دستهای نازنینتو میبوسم . روزت مبارک.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 مردادماه سال 1383 03:49
ساعت ۵ یک روز شنبه یک ماه بهاری بهم رسیدیم بعد از چند سال درست درکنار هم کنار هم نشسته بی هیچ حرف و حدیثی فقط هر از گاهی نگاهی خیره گفتی به جبران سالهای دوری است می خندیدی و میگفتی شاید در خوابی اما هر دوی ما بیدار بودیم ساعت ۶ یک روز شنبه یک ماه بهاری چقدر برایم قصه گفتی از عشقی که به من داشتی و ... داری از گل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 مردادماه سال 1383 00:43
وقتی از کنار تو رفتم خواهی فهمید معنی عشق را محبت را صداقت را و خواهی دانست عاقبت پستی را دروغ را خیانت را و لمس خواهی کرد غربت را بی کسی را تنهایی در نهایت را و خواهی شنید صدای آه دلها را لعن و نفرین را نوای یک اسارت را ... این شعر از یه آدمیه که مثل من خیلی غصه داره. غصه هاش خیلی شبیه غصه های منه.اصلا انگار غصه های...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 تیرماه سال 1383 10:57
برای هزارمین بار ساعتم را نگاه میکنم عقربه های ساعت باز هم ساعت ۰۰:۰۰ را نشان میدهند ساعتی که من در خود گم شدم و در این گمگشتگی خود را پیدا کردم دیگر هرگز به سفیدی نمی اندیشم دنیا یا سیاه است یا خاکستری دیگر هرگز به این نمی اندیشم که شاید روزی تو بیایی و هرگز به سقف مشترکی فکر نمی کنم که شاید سایه سار سرهای آفتاب زده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 تیرماه سال 1383 23:27
خاطراتت زمان نمیشناسد شب ـ بیدارم میکند روز ـ به رویا میبردم... (فرزانه باقری)
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 تیرماه سال 1383 01:00
دیگه دستم به نوشتن نمیره پاهام به رفتن و قلبم به تپیدن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1383 12:17
شده تاحالا یه عالمه حرف داشته باشید و وقتی میخواین حرف بزنید هیچی نتونید بگید؟ من دلم داره ازین حرفهای ناگفته میترکه! ! ! اما وقتی هم میخوام بگم و بنویسم هیچ کلمه ای را مناسب پییدا نمیکنم. دارم دیوونه میشم. شایدم شدم .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 خردادماه سال 1383 16:29
فکر میکردم چه خوب میشود بازهم ـ تو ـ بیایی باز من باشم و تو فکر میکردم وقتی تو باشی آسمان آبی است دیگر هیچ ابری از غصه نمی بارد درختان هرگز عریان نمیشوند هوا هرگز سرد نمیشود ( یا شاید ـ اگر هم سرد شود ـ برای من سرد نیست) چقدر آرزو کردم چقدر خواستم چقدر دعا تو آمدی ولی آسمان همان خاکستری است که بود بازهم دل ابر از غصه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1383 21:08
دلم میخواد داد بزنم ... انقدر داد بزنم که از شنیدن فریادهای خودم آرامش پیدا کنم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1383 22:35
سلام : دلم برای همتون تنگ شده بود. تاخیرم رو ببخشید. ******* اگر بفهمید یک نفر ۴ - ۵ سال عاشق شما بوده بدون اینکه حرف بزنه و این مدت هیچکس را وارد زندگیش نکرده باشه چی کار میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1383 02:52
برام دعا کنید...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 فروردینماه سال 1383 22:04
باور کن اعتماد از قلبهای کال بار رحیل بسته و مهربانی مارا خشم و تنفر افزون باور نمی کنی؟! که حس پاک عاطفه در سینه مرده است؟! حمید مصدق